Friday, February 26, 2010

Shahrzad Sepanlou "Deeshab" Music Video

این موزیک ویدئو که مشاهده میکنید برای آهنگ "دیشب" شهرزاد سپانلو از آلبوم"تو" هست این ویدئورو خودم درست کردم البته یه مقدار زمان برد چون دلم میخواست تصویرا به این اهنگ بخوره ولی امیدوارم خوشتون بیاد من ویدئورو درست کردم چون که واقعا این اهنگو دوست دارم شعر این آهنگ رو خود شهرزاد گفته و واقعا زیبا گفته و زیبا خونده
امیدوارم از دیدن این موزیک ویدئو لذت ببرید
با تشکر علی یزدانی جو

Friday, February 19, 2010

نقد و بررسی آلبوم "قصه ما" شهرزاد سپانلو توسط بر بال موسقی


نقد و بررسی آلبوم "قصه ما" شهرزاد سپانلو توسط بر بال موسقی جالبه حتما بخونید فقط من با یک نقد این مجله موافق نیستم که راجب کاور سی دی صحبت کرده ینظر من کاور فوق العاده کلاسیک و شیکه و جای ایرادی نداره شهرزاد همیشه فوتوشوتهای خیلی خوبی ارائه داده اینم بدونید که این کاور توسط کمپانی آونگ به بازار ارائه شده که در اواسط سال 2001 این آلبوم به این کمپانی واگذار شد و عکسهای کاور سی دی کلا فرق کردن در کاور اول که خود شهرزاد در سال 2000 این البوم رو پخش کرد باز هم کاور روی سی دی فوق العاده زیبا و ساده بود البته این نظر منه بنظر من کارای شهرزاد کلا با خوانندهای لوس آنجلسی دیگه کاملا فرق داره
برای خوندن روی عکس کلیلک کنید تا واضح بتونید بخونبد
با تشکر علی یزدانی جو

Friday, February 12, 2010

Silhouettt On Tapesh Tv Show 1999



این ویدئو که مشاهده میکنید اجرای گروه سیلوئت هست برای نوروز 1999 در تی وی طپش اسم اهنگ هست پلی به گذشته ها که موزیک ویدئو این اهنگ رو حتما دیدید این آهنگ از آلبوم آب آتش و خاک هست سیلوئت اول تشکیل شده بود از شهرزاد سپانلو مهرانا و شراره امیدوارم از دیدن این ویدئو لذت ببرید
با تشکر علی یزدانی جو

Saturday, February 6, 2010

"Deeshab" Lyric


متن آهنگ "دیشب" شهرزاد سپانلو از همین آلبوم آخرش "تو"
خواب میدیدم دیشب کنار من بودی تو چشمای خستم نگاهت میتابید
خواب میدیدم دیشب کنار من بودی تو خنده ی لباهام رنگ لبت رخشید

تو بودی تو هستی همیشه توی رویا
دیشب این بود زندگیه من دیشب این بود آخر قصه ی تو با من
خواب میدیدم دیشب کنار من بودی یه شعله ی عشقت رنگ شبم بخشید
خواب میدیدم دیشب کنار من بودی تو دستای گرمت عطر تنم پیچید
تو بودی تو هستی همیشه توی رویا
دیشب این بود زندگیه من دیشب این بود آخر قصه ی تو با من
ستاره ها گم میشن تو آسمون آبی به من بگید اون کجاست این شب مهتابی
ستاره ها گم میشن تو آسمون آبی به من بگید ای خوابا کی میشه اونا آفتابی
تو بودی تو هستی همیشه توی رویا
دیشب این بود زندگیه من دیشب این بود آخر قصه ی تو با من
دیشب این بود زندگیه من دیشب این بود آخر قصه ی تو با من
این آهنگو حتما گوش کنید یکی از اهنگهای مورد علاقه ی منه واقعا آهنگ قشنگیه تصمیم گرفتم متن این اهنگو برای شما دوستان عزیز بذارم البته همه ی اهنگهای این البومو دوست دارم ولی خب اولین اهنگ مورد علاقم تو این آلبوم همین اهنگ دیشب هست که اولین ترک همین البوم هم هست
امیدوارم لذت ببرید
با تشکر علی یزدانی جو

Wednesday, February 3, 2010

قسمت دوم و آخر مصاحبه ی شهرزاد سپانلو با رادیو زمانه


قسمت دوم و آخر مصاحبه ی شهرزاد سپانلو با رادیو زمانه کل این متن توسط خود رادیو زمانه نوشته شده در ضمن من لینک صوتی این مصاحبه رو هم برا دانلود آپلود کردم حتما دانلود کنید چون شنیدن این مصاحبه خیلی خوبه و جالب

فکر می‏کنید، فضای کارهای شما برای صحنه هم مناسب است یا بیشتر کارهایی هستند که جالب است افراد روی سی‏دی در خانه یا در موقعیت‏های خصوصی‏تر گوش کنند؟
نه، اتفاقاً برای صحنه خیلی مناسب است. ولی باید فکر کرد که اگر قرار باشد کنسرت مشترکی گذاشته شود، چه خواننده‏هایی را باید با من آورد. فکر می‏کنم برای برنامه‏گذاران این دردسری است که چه کسی را بیاورند که شیوه کارش با من تفاوت خیلی زیادی نداشته باشد.
فکر می‏کنید، مهم‏ترین تفاوت کار شما با دیگر خوانندگان ایرانی که در لوس آنجلس هستند، چیست که این مشکل را برای برپایی کنسرت مشترک پدید می‏آورد؟
اسطوره‏هایی مانند ابی‏‏‏‏، داریوش، گوگوش و… قاعدتا می‏توانند با هر کسی کنسرت بگذارند. آن‏ها تیپ خود را دارند و اصلا مشکلی نیست. ولی با بقیه‏ی دوستان جوان‏تر، مشکل این‏جاست که موسیقی آن‏ها بیشتر جنبه‏ی پارتی و رقص دارد و برای‏ کسانی که به دیدن این‏گونه برنامه‏ها می‏روند، ممکن است گوش دادن به آهنگ‏های من که مقداری حالت جاز و آرام‏تری دارد، عجیب به نظر برسد.
البته چون تا به حال این کار را انجام نداده‏ام، نمی‏دانم؛ شاید هم خوب از آب دربیاید. اما وقتی در لس آنجلس خودم به تنهایی برنامه گذاشته‏ام، به نظرم، موسیقی بسیار زیبا روی صحنه اجرا می‏شد و مردم هم از آن خیلی استقبال کردند.
برای همین، من شخصاً خیلی دوست دارم این کارها را روی صحنه بیاورم و اجرا کنم، ولی دوست دارم با حالت درستی باشد.
پدر شما، محمد علی سپانلو، از شاعران مطرح معاصر ایران است. کار ادبی پدرتان چقدر در کار موسیقی شما تاثیر گذاشته است؟
آنقدر کار ادبی پدرم نیست که روی من تاثیر گذاشته، بلکه بزرگ شدن در خانواده‏ای است که پدر محمد علی سپانلو و مادر پرتو نوری علا است و دوستان دوروبرمان هم همه شعرای مشهور و اهل ادب بودند؛ بسیار مشکل پسند بودند و عادت داشتند کارهای عام را مسخره کنند. امیدوارم این به کسی برنخورد. من در چنین فضایی بزرگ شدم و خود من هم هر کاری می‏کنم، انگار صدای این‏طور آدم‏ها در گوش‏ام است که مثلا: چرا این‏جوری می‏خوانی؟ این چه‏‏جور آهنگی است؟ این چه‏جور شعری است؟ به ویژه ترانه.
از یک نظر بسیار خوب است. برای این که آدم بیشتر مواظب‏ است و مخاطبش را باید خیلی جدی‏تر بگیرد. بعضی‏ها فکر می‏کنند هرچه بخوانند و بگویند، مخاطب خوش‏اش می‏آید. ولی نه، مردم خیلی زرنگ‏تر از این حرف‏‏ها هستند. باید بیشتر برای آن‏ها ارزش قائل شد. ولی از یک نظر هم، آدم کم‏کارتر و سخت‏گیرتر می‏شود.
شنیده بودم که یک نفر پشت سر من گفته بود که: «این خانم اگر به خاطر پدرش نبود، اصلا در کار موسیقی به جایی نمی‏رسید». ولی به نظر من، اتفاقاً داشتن پدری مانند سپانلو یا مادری مثل پرتو نوری علا، کار مرا از جنبه هایی سخت‏تر کرده است. برای این که در خودم همیشه یک حالت حساسیت دارم و این برای من کار را مقداری سخت‏تر کرده است.
وقتی که در گروه سیلوئت شروع به کار کردم که کارمان خیلی هم گرفت، کسی نمی‏دانست پدر و مادر من چه کسانی هستند و اتفاقا انگار ساده‏تر می‏توانستم کار کنم. اما بعد با ترانه‏ی «میرداماد» خیلی این قضیه مطرح شد و روی من بیشتر محدودیت آمد تا پیش از این‏که با پدرم کار کنم.
یک خواننده‏ی ایرانی که در خارج از ایران زندگی می‏کند، اگر بخواهد این سبک شعر و موسیقی را در چارچوبی که به آن اعتقاد دارد ارائه کند، می‏تواند با کار خوانندگی‏اش این‏جا زندگی کند؟
نه، از نظر مالی نمی‏تواند. البته شاید من پشت‏کارم کم است. برای این که به نظر من، کسانی که این جور موسیقی و کلام را می‏پسندند، زیاد هستند و حتا حاضرند برای آن خرج کنند، به کنسرت خواننده‏ی چنین موسیقی‏ای بروند و یا آلبوم‏ها را خریداری کنند. فقط باید خیلی سنگین کارها را تبلیغ کرد و من شخصاً، شاید آن پشتکار لازم را نداشتم و این کار بیشتر برایم این حالت را داشته که خودم دارم از آن لذت می‏برم.
حس می‏کنم، اگر یک نفر واقعاً بخواهد، می‏تواند این موسیقی را به گوش مردم برساند و به اندا‏زه‏ی کافی طرفدار پیدا کند که بتواند زندگی‏اش را بچرخاند اما نه این که خیلی زندگی لوکسی داشته باشد، تنها می‏تواند زندگی‏اش را بچرخاند.
شما خودتان چطور زندگی ‏می‏کنید؟ در کنار موسیقی، فعالیت دیگری هم دارید؟
قبل از این که ازدواج کنم، در همان دانشگاه یوسی‏ال‏ای که لیسانس گرفتم، ماندم و کار می‏کردم. پس از ازدواج هم همین‏طور. اما بعد از بدنیا آمدن بچه‏‏ی اول‏ام، شوهرم گفت که دیگر کار نکن، بیشتر به بچه و کارهای موسیقی‏ات برس…
این صحبت شما، فکر کنم طرف‏داران حقوق زن را خیلی عصبانی کند!
نه، او هم پا به پای من از بچه‏ها نگه‏داری می‏کند. پزشک است و اساساً شغل‏اش طوری است که از خانه کار می‏کند. به من هم نگفت که مجبوری و باید خانه بشینی و از بچه‏ها نگهداری کنی. راستش را بخواهید، من از خدا می‏خواستم که مدتی کار نکنم، چون تا آن‏جایی که یادم است، از پانزده سالگی کار می‏کردم، مدرسه می‏رفتم. اشعاری که در ترانه‏ی «اعتراض» می‏خوانم واقعاً شرح حال زندگی من است. من هم نیاز داشتیم که مقداری به خودم برسم. ضمناً به نظر من، وقتی آدم بچه‏دار می‏شود، خیلی خوب است که یا پدر یا مادر تا جایی که امکان دارد، بالای سر بچه‏ها باشد.
همسرتان چقدر در کارهایی که می‏خوانید موثر هستند؟
از چه نظر؟ از این نظر که من چه نوع ترانه‏هایی انتخاب می‏کنم؟
از همه نظر، از این که چه کارهایی می‏خوانید؟ چطور ویدئو ضبط می‏کنید؟ احساسی که در اجرای‏تان هست... از هر نظر!
شوهرم و من، هر دو آدم‏های بسیار لیبرالی هستیم. به هیچ‏وجه من با کسی که بخواهد به من بگوید این‏جوری بخوان یا این لباس را نپوش و… غیرممکن بود ازدواج کنم. خودم همه‏ی تصمیم‏ها را می‏گیرم. زیاد هم دوست ندارم از این ور و آن ورنظر بشنوم. برای این که فکر می‏کنم، تصمیم‏هایم خوب است.
ولی خُب، گاهی وقت‏ها نظر همسرم را می‏پرسم که کدام ترانه‏ها به نظرش جالب‏تر هستند و این جور چیزها. ولی خوشبختانه، اصلاً او تیپ مردی نیست که بگوید ترانه‏ی عاشقانه نخوان، چون ما با هم ازدواج کرده‏ایم. اصلا کاری به این کارها ندارد و خدا را شکر! اصلاً نمی‏توان روی کسی که در کار خواندن و موسیقی است، چنین سانسوری اعمال کرد.
ولی خودم، از نظر پوشیدگی و لباس، شاید چون تا سیزده سالگی در ایران زندگی می‏کردم و حجاب و روسری می‏پوشیدیم، ناخودآگاه روی من تاثیر گذاشته است. اصلا هم نمی‏فهمم چرا کسی که دارد می‏خواند، حتماً باید لختی لباس بپوشد. من شخصاً این را نمی‏فهمم.
این می‏تواند عقیده‏ی شخصی یک نفر باشد. شاید کسی دوست داشته باشد، جور خاصی لباس بپوشد، ولی این که فکر کنیم با لختی پوشیدن می‏توانیم آهنگ‏مان را بیشتر بفروشیم، برای من ناراحت کننده است. برای همین، کاری را که خودم علاقه دارم انجام می‏‏دهم. بیشتر دوست دارم در مورد مسایل اجتماعی و راجع به مسایلی که ایرانی‏ها در زندگی با آن روبرو هستند بخوانم. در مورد نوع اجرا هم آن‏چه را که حقیقت خودم هست و با آن راحت هستم، انجام می‏دهم

امیدوارم از این مصاحبه ی زیبا لذت برده باشید روی گفتگوی شهرزاد سپانلو با رادیو زمانه کلیک کیند و میتونید این مصاحبه رو دانلود کنید و گوش کنید کل این مصاحبه 20 دقیقه هست ولی حجمش کمه و میشه راحت دانلود کنید با تشکر علی یزدانی جو